از غمت روز و شب به تنهایی


مونس عاشقان سودایی

عاشقان را ز بیخ و بن برکند


آتش عشقت از توانایی

عشق با نام و ننگ ناید راست


ندهد عشق دست رعنایی

عشق را سر برهنه باید کرد


بر سر چارسوی رسوایی

بس که خفتند عاشقان در خون


تا تو از رخ نقاب بگشایی

تا ز ما ذره ای همی ماند


تو ز غیرت جمال ننمایی

در حجابیم ما ز هستی خویش


ما نهانیم و تو هویدایی

هستی ما به پیش هستی تو


ذره ای هستی است هر جایی

هستی ما و هستی تو دویی است


راست ناید دویی و یکتایی

نیست عطار را درین تک و پوی


هیچ راهی بجز شکیبایی